خداوند انسان را موجودى آفرید که با دو گرایش درونى خوبى و بدى و با دو دعوت کننده بیرونى به خوبى (انبیا) و بدى (شیاطین)، قابلیت نیل به بالاترین مراتب کمال مخلوق و نیز انحطاط به پستترین مراتب آنرا داشته باشد. اگر انسان با وجود گرایشهاى حیوانى و وسوسههاى شیطانى راه حق را بپیماید، برتر از ملائکه خواهد شد؛ چرا که آنان فاقد گرایشهاى حیوانى و وسوسههاى شیطانیاند و اگر راه باطل را انتخاب کرد از حیوانات پستتر میشود؛ چرا که آنان از قابلیتهاى معنوى انسان برخوردار نیستند.
اگر خداوند از ابتدا انسان را برخوردار از همه کمالهایى که براى او ممکن است میآفرید، این براى او کمال اختیارى به شمار نمیآمد و خداوند پیش از او موجوداتى را که همه کمالهایشان را از ابتدا واجد باشند آفریده بود. پس هدف از آفرینش انسان وقتى محقق میشود که او قابلیت کمال را داشته باشد و با فعل اختیارى خود به آن نایل آید. کافران و گنهکارانى که از رسیدن به این کمال باز میمانند، گرچه هدف اصلى از آفرینش انسان را - که همان خواست تشریعى خداوند است - تحصیل نکردهاند، ولى با هدف تکوینى آفرینش انسان مخالفت نکردهاند؛ چراکه خداوند میخواست (به خواست تکوینى) آنان بتوانند راه حق یا باطل را انتخاب کنند. اگر خداوند انتخاب راه گمراهى را براى انسان غیر ممکن میکرد، ایمان و اطاعت او اختیارى و ارادى نمیشد.
الف. هدف خداوند از آفرینش
1. خداوند متعال به مقتضاى اینکه واجب الوجود است و وجود او وابسته به چیزى نیست، هیچ محدودیتى و نقصى ندارد و همه کمالها را داراست.
2. از جمله کمالات او فیاض و جواد بودن است. خداوند در قرآن میفرماید: «و عطاى پروردگارت منع نشده است».[1]
خداوند متعال، براى عطا کردن از ناحیه خودش، هیچ محدودیتى ندارد، پس هر جا که عطا نمیکند، به دلیل محدودیت پذیرنده عطاست، نه عطا کننده، و هر چیز که لایق عطا شدن باشد، عطا میشود.
3. هر خیرى و کمالى ناشى از وجود است و هر شرّ و نقصى ناشى از عدم. مثلاً علم، خیر و کمال است و جهل، شرّ و نقص. همچنین قدرت، در مقابل عجز و ناتوانى، کمال و خیر است. پس معلوم میشود که وجود خیر است و در مقابل آن، هر شرّ و نقصى عدم است.
4. با توجه به مقدمه سوم میتوان دریافت که فیاض و جواد بودن خداوند با آفریدن و ایجاد کردن محقق میشود. پس لازمه فیاض بودن آفریدن است.
به عبارت دیگر؛ اگر چیزى لایق آفریده شدن باشد و خداوند آنرا نیافریند، این نیافریدن با توجه به خیر بودن وجود، منع از خیر است و بخل محسوب میشود و بخل از خداوند محال است. از این مقدمات نتیجه میگیریم، اگر سؤال شود چه چیز باعث شد خدا بیافریند؟ پاسخ میدهیم که فیاض بودن او باعث آفرینش شده است.
5. صفات خدا زاید بر ذات خدا نیست. صفات انسان و دیگر اجسام، زاید بر ذات آنهاست. مثلاً سیب یک ذات دارد و سرخى و شیرینى صفت آن است. این سرخى و شیرینى، خارج از ذات سیب است. سیب میتواند بهجاى این صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقى بماند.
بحث اتحاد ذات و صفات خداوند، یک بحث کلامى عمیق است که میتوانید در علم کلام در بحث توحید صفاتى مطالعه کنید. آنچه در اینجا براى ما مهم است، این است که فیاض بودن - که علت غایى آفرینش است - عین ذات خداست و خارج از ذات او نیست. پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفرید؟ خواهیم گفت: چون خداست. پس علت غایى در واقع خود خداوند است. این همان سخن فلاسفه ماست که میگویند: علت غایى و علت فاعلى در افعال خداوند، متحد است،[2] و شاید بتوان همین معنا را از برخى آیات قرآن،[3] و نیز: «الیه یرجع الامر کله» و تمام کارها به او بازگردانده میشود،[4] استفاده نمود.
ب. هدف خداوند از آفرینش انسان
آنچه گفته شد هدف فاعل در اصل آفرینش است، اما هدف فاعل در آفرینش یک موجود خاص مانند انسان، نیازمند یک نکته ویژه است. این نکته درباره انسان عبارت است از: کمال خاصى که خداوند میخواست با خلقت انسان آنرا بیافریند.
توضیح: لازمه کمال فیاض بودن خداوند این است که هر کمال ممکنى را بیافریند. او قبل از آفرینش انسان، موجودات دیگرى را به نام ملائکه آفریده بود که از همان ابتداى آفرینش داراى همه کمالات ممکنه خود بودند؛ یعنى همه کمالات خود را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به کمال جدیدى دست پیدا نمیکنند و مرتبه وجودیشان تکامل نمییابد. خداوند از زبان ملائکه فرمود: «و هیچیک از ما فرشتگان نیست، مگر اینکه براى او مقام و مرتبهاى معین است و ماییم که صف بستهایم و ماییم که خود تسبیح گویانیم».[5]
حضرت على(ع) فرمود: «سپس آسمانهاى بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پُر نمود. گروهى از فرشتگان همواره در سجدهاند و رکوع ندارند و گروهى در رکوعاند و نمیایستند و گروهى در صفهایى ایستادهاند و پراکنده نمیشوند و گروهى همواره تسبیح گویند و خسته نمیشوند».[6] آنان خدا را پرستش میکنند، و این کمالى است که خداوند به آنها داده است و آنان امکان نافرمانى و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمود: «لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»؛ فرشتگان در سخن بر او پیشى نمیگیرند و خود به دستور او کار میکنند.[7] نیز فرمود: «بر آن آتش فرشتگانى خشن و سختگیر گماشته شدهاند از آنچه خدا به آنان سرپیچى نمیکنند و آنچه را که مامورند انجام میدهند».[8]
خداوند به دلیل فیاض بودنش، میخواست علاوه بر کمالى که ملائکه دارند، یک کمال برترى نیز بیافریند و آن کمال اختیارى انسان است؛ یعنى موجودى را بیافریند که همه این کمالها را با اختیار و انتخاب خود به دست بیاورد. از اینرو؛ انسان را آفرید، انسانى که از ابتدا داراى همه کمالاتِ لایق خود نیست، اما به گونهاى است که میتواند به آن کمالها برسد. روشن است کمالى که انسان با اختیار و انتخاب آزاد خود تحصیل میکند، از کمال اعطایى ملائکه برتر است. امیرمؤمنان(ع) فرمود: «خداوند عزّ و جلّ ملائکه را از عقل آفرید و در آنان شهوت قرار نداد و حیوانات را از شهوت آفرید و در آنان عقل قرار نداد و بنى آدم را از عقل و شهوت آفرید. پس هر کس عقلش بر شهوتش پیروز شود از ملائکه برتر خواهد بود و هر کس شهوتش بر عقلش غلبه کند از حیوانات پستتر خواهد بود».[9] مولوى نیز همین نکته را به نظم گفته است:
در حدیث آمد که خلاق مجید
خلق عالم را سه گونه آفرید
یک گروه را جمله عقل و علم و جود
آن فرشته است و نداند جز سجود
نیست اندر عنصرش حرص و هوى
نور مطلق زنده از عشق خدا
یک گروه دیگر از دانش تهى
همچو حیوان از علف در فربهى
او نبیند جز که اصطبل و علف
از شقاوت غافل است و از شرف
و آن سوم هست آدمیزاد و بشر
از فرشته نیمى و نیمش ز خر
نیم خر خود مایل سفلى بود
نیم دیگر مایل علوى شود
تا کدامین غالب آید در نبرد
زین دوگانه تا کدامین برد نبرد
پس هدف فاعل و علت غایى در آفرینش انسان نیز، فیاض بودن خداوند است. لازمه فیاض بودن خدا، این است که این نوع از کمال ممکن را نیز بیافریند، کمالى که برترین کمال امکانى است.
ج. چرا خداوند انسان را کامل نیافرید؟
با توجه به مطلب یاد شده میتوان دریافت که هدف از آفرینش انسان زمانى میتواند محقق شود که انسان قابلیت رسیدن به کمال را داشته باشد و با فعلِ اختیارىِ خود، آنرا تحصیل کند. در حالی که اگر آن کمال را از ابتدا دارا میبود قطعاً کمالِ اختیارىِ او به شمار نمیآمد و هدف اصلى از آفرینش او نیز تحصیل نمیشد.
باید توجه داشت که حتى ترقى یک پله از نردبان تکامل براى انسان، تحصیل کمال اختیارى به شمار میآید و به همان اندازه هدف اصلى از آفرینش را تحصیل کرده است.
د. انسان کافر و گنهکار
اگر انسانى حتى یک پله از نردبان تکامل بالا نرود و سراسر زندگى او کفر و گناه و عصیان باشد، باز خارج از هدف از آفرینش قدم برنداشته است؛ زیرا او نیز قابلیتهاى خود را به فعلیت رسانده است. انسان قابلیت نزول به پستترین درجات را نیز دارد، خداوند او را به گونهاى آفریده است که بتواند راه کمال یا شقاوت را برگزیند. پس حتى انسان گنهکار و کافر نیز بر خلاف خواست تکوینى خداوند حرکت نمیکند. بله، خداوند صعود انسان به مراتب کمال را میپسندد و نزول او به ورطه گمراهى را نمیپسندد. به عبارت دیگر؛ خداوند متعال در آفرینش انسان، یک خواست تکوینى دارد و یک خواست تشریعى: خواست تکوینى او این است که هر انسانى بتواند قابلیتهاى خود را به فعلیت برساند چه خوب، چه بد. خواست تشریعى او این است که انسان فقط در سیر کمال، قابلیتهاى خود را به فعلیت برساند.
با این بیان میتوان گفت؛ انسان مؤمن، هم هدف تشریعى را تحصیل کرده و هم در مسیر هدف تکوینى قرار دارد، ولى انسان کافر و گنهکار گرچه هدف تشریعى را تحصیل نمیکند، ولى در مسیر هدف تکوینى است.
تذکر: با توجه به اهمیت موضوع و وجود ادله فراوان نقلى، مجال و زمینه بررسى و تحقیق بیشترى براى ادامه بحث وجود دارد.